اشک غم
محمد شفیع (بیان ) محمد شفیع (بیان )

اه چه  سخت  است

چه طاقت فرساست

دیدن اشک غزیزان

دیدن  اشک  یتیمان

دیدن  اشک غریبان

بسان   ابر  بهاران

قطره قطره  زدیده

فرو  می  ریزد

خون می   بارد

غم   می    بارد

طوفان می  ارد

دل انسان اب می شود

همه در تب وتاب می شود

هر دیدهء پرز اب می شود

که این خون ابه های اشک

دانه دانه بزمین می ریزد

خون  می  بارد

دانه   می  کارد

اری اری ! بخود ګفتم

که این خون ابه های اشک

چودر فصل بهاران

دو باره سر می زند

سبز میشود و بار می ارد

و از ان لاله  می روید

اری !  لاله می  روید

ایکاش ! ایکاش !

داغ  نمی  داشت

  ۱۹۹۷  -  مسکو

اسیرعشق

اګرخدا مرا روزی  برتوقربان بکتد

 بدهم جان وقبض روحم اسان بکند                

 ګربخواهی مراچوغلام درب خویش

همین ارزو دارم ګرخدا چنان بکند

ګربمیرم به رهی عشق توباکم نیست

ان چه داری تو ارزو خدا همان بکند

من که اسیرعشقم وزاروحزین شده ام

دل حسرت زده ام رابا تویکسان بکند

حدیث عشق توګویم تا مرا نفس است

خدا زبان مرادر حدیث توروان بکند

زین طبیعت ومزاج بس باریک ترسم

خدا مرا درخورپذیرش توجانان بکتد

ترسم زګنه کاری ورو سیایی بسیارم

زخدا خواهم که مراعفوودرامان بکند

من همین ارزو دارم زخدا کردم بیان

روزی اګرخدا مراباتو هم اشیان بکند

 

      ۰۷۱۲۰۹  

 

زمستان غریبان

چطور سخت است زمستان برغریبان

به سرمای خنک زیر برف وباران

بجزسردی زخوردنی چیزی ندارند

میلرزد تنش زوزش سرد طوفان

زاسمان برف چوبرقوروان است

شمال سرد ببین همه راساخته لرزان

نه دروازه ونه کلکین ونی سقف دارد

همان جاهیکه زیست دارد این عزیزان

زسردی هردودسترا به بازو حلقه کرده

زفرط ګرسنګی دارد دو چشم ګریان

ندارند چاره جزخموشی وصبوری

ارمیده به ګوشه است زارو بریشان

فرزندان همه نان وګرمی جان خواهند

مادر بیوه زنا چاری اش ګشته حیران

طفل معصوم چه داند زاحوال بیچاره مادر

ګه زخنک ګرید وګه برای یک لب نان

همه ګویند وبه مادر و بدو سخت ګیرند

وای ګرسنه ام برایم بده یک لقمه نان

مادر اشک برچشم لرزه براندام افتاد

نعره زسوزدل کشید رسیدش بر اسمان

بګفتا این نه عدالت وانسانیت است

یکی دارا دیګری میمرد زسرمای زمستان

جزمحبت نبود چیزیکه به فرزندان میداد

بداد انچه که بودش در حد و امکان

چومرغان برفرزندانش بر وبال ګشود

زحوادث روزګار به اسانی بداد جان

زین مصیبت های انسان بسیار دیدم

که این مشتی را زخروار ګفته (بیان)

 

کشور دنمارک


December 30th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان